ای وحی محض ، الهام تمام ، ای خود حقیقت :
زمستان است ولی ماه به بار نشستن شکوفه های کال درخت نیاز ،
دیروز آسمان به خاطر دخترکی معصوم که رویاهای عاشقانه اش برای
همیشه میان شدت اعتماد به مسافری رهگذر جاماند، نقل های سپید
برسرمان ریخت تادخترک یکبار هم که شده بخش کو چکی از آرزوهایش
را گل داده ببیند . آن وقت ها می گفتند که او در باران آمد و من از آن
تا به حال انتظارت را میکشیدم بی آنکه بدانم گم شده ام کیست ....؟؟
می دانم قرار نبود که بیایی . و هیچ گاه به خاطر دل من نیامدی ........
چه زیباست کسیکه قرار نیست بیاید . راستی آن چیزی که سالها پیش
بردی حالا کجاست ؟! اینگونه نگاهم نکن دلم* را می گویم.چه حکمتی
است که من بیشتر غروبها دلتنگ تو می شوم نه فکر کنی که خورشید
نه خورشید شب ها میرود و گل های آفتاب گردان را به حال خودشان
رها می کند امّا جالب است که تو مهتاب هم نیستی که روزها بروی. در
حققیقت تو هیچ وقت نمیروی که قرار باشد بیایی .اوّلین باری که رفتی
هنوز این معما را نمی دانستم امّا آن وقت که با لحن فریادی ات مانع
چکیدن اوّلین تگرگ اشکم شدی فهمیدم رفتن نوعی ماندن است و تو ..
رفتی که بمانی آنقدر ماندی و از آن سوی دور دستها برایم خواندی که:
من با تو و بی تو برای تو
شهادت امام جعفر صادق بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد .
امام درخاطره ای از زمان تبعید امام موسی کاظم(علیه السلام) به شام بدستور هشام می فرمایند :
یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیارى گردآمده اند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟
گفتند: کشیش هاى مسیحى هستند که هرسال درچنین روزى اینجا اجتماع مى کنند وبا هم به زیارت راهب بزرگ که معبد او بالاى این کوه قرار دارد، مى روند و سوالات خود را مى پرسند.
پدرم سرخود را با پارچه اى پوشاند تا کسى او را نشناسد و نزد آن ها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش به روى چشمانش افتاده بود . با حریرى زرد ابروان خود را به پیشانى بست و چشمانش را مانند مار افعى به حرکت در آورد.
هشام جاسوسى فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم با راهب را گزارش کند. راهب به حاضران نگاه کرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روى داد :
راهب : تو از ما هستى یا از امت مرحومه (اسلام) ؟!
امام باقر(علیه السلام) : از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).
راهب: از علماى اسلام هستى یا از بى سوادهاى آنان؟!
امام: از بى سوادهاى آن ها نیستم.
راهب: آیا من سوال کنم یا تو؟
امام: تو.
راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردى از امت محمد (صلّی الله علیه وآله) این جرأت را دارد که به من مى گوید: تو بپرس.
راهب 5 سوال کرد و امام یک به یک پاسخ داد.
1 ـ به من بگو آن ساعتى که نه از شب است, نه از روز چه ساعتى است؟
2 ـ اگر نه از روز و نه شب است پس چیست؟
امام (علیه السلام) : بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح و اول طلوع خورشید) است. وآن ازساعت هاى بهشت است که بیماران در آن شفا مى یابند. دردها آرام مى گیرند و...
3 ـ این که مى گویند: اهل بهشت مى خورند و میآشامند ولى مدفوع وادرار ندارند, آیا نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند طفل در رحم مادرش.
4 ـ مى گویند در بهشت ازمیوه ها و غذاها مى خورند ولى چیزى کم نمى شود, نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کنند از نور او چیزى کم نمى شود.
5 ـ به من بگوآن دو برادرچه کسى بودند که دریک ساعت دو قلواز مادر متولد شدند ودریک لحظه مردن د, یکى پنجاه سال ودیگرى 150 سال عمر کرد.
امام: عزیز و عزیر بودند که در یک ساعت به دنیا آمدند و سى سال باهم بودند. خداوند جان عزیز را گرفت و او صد سال جزو مردگان بود, بعد او را زنده کرد و بیست سال دیگر با برادرش زندگى کرد.
پس هردو دریک ساعت مردند.
در این هنگام راهب از جاى برخاست و گفت : شخصى داناتر ازمن را آورده اید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد درشام هست , با شما سخن نخواهم گفت. هرچه مى خواهید از او بپرسید.
مى گویند: وقتى شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد.
وقتى این خبر عجیب به هشام رسید و خبرمناظره در بین مردم شام پخش شد بلا فاصله جایزه اى براى حضرت فرستاد و او را راهى مدینه کرد وافرادى را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند : کسى با دو پسر ابوتراب باقر و جعفر (علیهم السلام)تماس نگیرد که جادوگر هستند.
من آن ها را به شام طلبیدم. آن ها به آیین مسیح متمایل شدند . هرکس چیزى به آنها بفروشد, یا به آن ها سلام کند, خونش هدر است.
در زمانهای قدیم حاکمی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه واکنش مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان نظامیان و ندیمان ثروتمند حاکم بی اعتنا از کنار تخته سنگ می گذشتند و بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهریست که نظم ندارد حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ایست.با این حال هیچ کس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی داشت ،نزدیک غروب یکی از روستاییان نزدیک تخته سنگ رسید. در حالیکه روی پشتپ بار میوه و سبزیجات بود ،بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی که بود تخته سنگ را از وسط جاده بر داشت و ان را کناری قرار داد ، ناگهان زیر تخته سنگ کیسه ای را دید ،کیسه را باز کرد و در ان سکه های طلا و یادداشتی را پیدا کرد .حاکم در ان یادداشت نوشته بود :
هر سد و مانعی ممکن است موقعیتی برای تغییر زندگی انسان باشد.
راستی ،شما چقدر از سختی های پیش رویتان برای پیشرفت استفاده می کنید ؟!
به نظر میرسد با فراگیرتر شدن استفاده از کامپیوتر در خانه و محل کار، تعداد افراد مبتلا به مشکلات بینایی ناشی از کار با کامپیوتر رو به افزایش است. دکتر ابراهیم جعفرزادهپور، عضو هیات علمی گروه اپتومتری ایران در مورد انواع مانیتورها و اثرات مخرب پرتوهای آنها و همچنین چگونگی بهکارگیری یک عینک مناسب هنگام استفاده از این ابزار توضیح میدهد. نوع مانیتور تاثیری مثبت یا منفی بر سلامت دید دارد؟ به طور کلی دو نوع مانیتور در بازار وجود دارد؛ مانیتورهای CRT یا همان مانیتورهای قدیمی و مانیتورهای LCD. هر کدام از این مانیتورها از نظر سلامت چشم معایب و مزایای خود را دارند. در مانیتورهای CRT از تفنگهای الکترونی برای نمایش تصویر استفاده میشود و همین امر باعث میشود نقاط نورانی به رنگهای مختلف بر روی صفحه مانیتور دیده شود. مهمترین عیب این مانیتورها احتمال وجود پرتوهای X و ماوراء بنفش و پرتوهای نور مرئی است که با سرعت، نور زیاد را پرتاب میکنند. این پرتوها کاملا داخل چشم جذب میشوند. از نظر فیزیک بهداشتی، دو پدیده را برای مضر بودن این پرتوها باید در نظر گرفت: شدت این پرتوها و مدت زمان مواجهه با آنها. بنابراین مانیتورهای CRT باید استانداردهای مربوط به ایمنی پرتو را داشته باشند. این طور که شما میگویید به هر حال وقتی در مواجهه طولانی با آنها قرار میگیریم، این پرتوها مضر هستند، پس رعایت تمام استانداردها چه نتیجهای دارد؟ ببینید، این پرتوها برای چشم مشکلاتی ایجاد میکنند که مهمترین آنها تاثیر پرتو الکترومغناطیسی و پدیدهای به نام «خیرگی» است. وقتی شما کتابی را که صفحات آن گلاسه است میخوانید، برق آن چشم شما را اذیت میکند، یا حتی موقع نگاه کردن به تخته سفید (وایتبورد) این احساس را خواهید داشت. افرادی که مجبورند برای مدت طولانی در مقابل این مانیتورها بنشینند، این دو مشکل را دارند. پس ما باید از عینکهایی استفاده کنیم که جاذب پرتوهای الکترومغناطیسی باشند.
بنا به گفته متخصصان چشم، مهم ترین علائم این اختلال عبارتند از خستگی چشم، خشکی چشم و تاری دید.
عدسی این عینکها نسبت به عینکهای شیشهای چه فرقی دارد؟
در عدسی این عینکها از پلیمرها استفاده شده است که علاوه بر جذب اشعه الکترومغناطیسی، باعث میشوند که طیف نور مفید هم وارد چشم شود. پس نباید از عینک با لنز شیشهای در این موارد استفاده کرد.
در مورد مانیتورهای LCD چطور؟
این مانیتورها تشعشعات الکترومغناطیسی ندارند، ولی شدت نور آنها کمتر است و معمولا قدرت تمایز رنگی چشم را کاهش میدهند. رویت آنها هم به زاویه وابسته است، یعنی هرچه زاویه نسبت به این مانیتور افزایش پیدا کند، کیفیت تصویر کاهش پیدا میکند و برعکس.
برای همین ما مجبور میشویم قدرت تمرکز چشم خود را نسبت به صفحه مانیتور در مقایسه با مانیتورهای قبلی افزایش دهیم. در این حالت به سیستم حرکتی چشم ما فشار یا تنش زیادی وارد میشود.
استفاده از این مانیتورهای LCD در کدام افراد مضر است؟
افرادی که دید دو چشمی ندارند، با این مانیتور دچار مشکل میشوند و باید تحت نظر اپتومتریست عینک مخصوصی برایشان تجویز شود.
این عینک با عینک بیمارانی که در مقابل مانیتورهای CRT قرار میگیرند، متفاوت است. بنابراین افرادی که در مقابل کامپیوتر کار میکنند، باید کاملاً بیناییسنجی شوند.
هر چند که از اخرین قسمت سریال اغماء می گذرد اما نباید این رو تصور کنیم که کار شیطان هم تموم شده و با به پایان رسیدن ماه رمضان حضورش کمرنگ شده بلکه بیش از پیش نیز شده است . در اینجا به مطلب جالبی بر خوردم که برای شما باز گو می کنم.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:
وقتی که این آیه بر پیامبر نازل شد:" والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعلمون"(135/آل عمران)
ابلیس(پدر شیطانها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام "ثور" رفت و آژیر خطرش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه ی بچه شیطانها جمع شدند. ابلیس، نزول آیات فوق را به اطلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد واز آنها کمک خواست.
یکی از یاران او گفت:
من با دعوت نمودن انسانها از این گناه به آن گناه، اثر این آیه را خنثی می کنم.
ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی شبیه به اولی کرد ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت.
تا اینکه از میان شیطانها، شیطان کهنه کاری به نام "وسواس خناس" گفت:
پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می کنم (و می گویم که الان برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است) وقتی که مرتکب گناه شدند خدا را فراموش کرده و بازگشت به سوی خدا (توبه) از خاطر آنان محو می گردد.
ابلیس گفت:مرحبا! راه همین است. سپس این ماموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.